نویسنده: گیتا مهستی پیدا
زنان زیبا و مهربان هستند قلب بزرگ دارندمانند دریا. اما گاهی وقت ها طغیان میکنند آن هم تقصیر خودشان نیست تقصیر ما مرد ها است که به آن مرحلهمیرسانیم شان.
پیرمرد و دریا!
کتاب پیر مرد و دریا به نویسندگی همینگوی نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی.
مترجم: نجف دریابندری.
۱-از لحاظ ساختاری: زبان یکدست و روان.
۲- درونمایه این رمان: مبارزه انسان در برابر زندگی است که در بر گیرنده موضوعاتی چون: پیروزی، امید و طبیعت است.
۳- راوی: دوم شخص است.
اصل رمان پیر مرد و دریا اغاز روایتها در مورد پیرمرد ماهیگیر است ولی در این کتاب مترجم به شناخت و معرفی نویسنده این رمان نیز پرداخته است.
همینگوی خبرنگار آمریکایی که آرزوی نویسنده شدن داشت. در سال ۱۹۱۴، زمانیکه آمریکا وارد جنگ جهانی اول میشود همینگوی به خواست خود میخواهد وارد جبهه جنگ شود تا از این طریق بتواند به مردم خود کمک کرده باشد. به دلیل مجروح بودن یک چشمش که در انجام تمرینات ورزشی آسیب دیده بود در جبهه جنگ انتخاب نمیشود اما به صفت راننده امبولانس« موتر انتقال و کمک به زخمیها» انتخاب میشود. در جریان جنگ دو دوستش زخمی میشود و با تن زخمی خود و تلاشهای انسان دوستانهاش نمیتواند دوستانش را نجات دهد. خودش نیز زخمی میشود و به خانه بر میگردد. فضای خانه برایش نا مناسب بود و تصمیم گرفت نباید تا نفس دارد در آنخفقان روزگار به سر ببرد. دوباره در روزنامهای که قبلا مشغول بود کار را آغاز میکند که با هدلی ریچاردسون آشنا میشود و با وی ازدواج میکند. بعد چندین سال تصمیم میگیرد از آمریکا مهاجرت کند و انتخابش پاریس فرانسه بود.
در ۱۹۲۱، پاریس شهر مهد دانش و پرورش بود تنها شهری که هنر پیشهها، شعرا، نویسندهها و هنر جویان گرد هم جمع میشدند از علم و هنر سخن میگفتند. در آن سال ها انقلاب مدرنیسم در زمینه هنرهای تصویری و تجسمی اروپا شناخته شده بود.
این سفر تحولی بود در زندگی نویسندگی همینگوی. همینگوی در نخست طرفدار و تاثیر پذیرفته نوشتههای«گرترود استاین» بود. بعد نظرش تغییر کرد و گفت: راه گرترود استاین، بنبستی بیش نیست. ادبیات مدرن باید از این بنبست بیرون شود.
- همینگوی به نوشتههای جویس هم توجه داشت و گفته بود: آنچه از او آموختم « نویسندگی سخن پردازی نیست، ظبط کردن تجربه انسانی با سادهترین و زلالترین زبان ممکن است.
- به گفته همینگوی: توانایی جویس در الفاظ، سجع و جناس نبود توانایی شگرف او در تجربه انسانی بود.
- در ۱۹۲۳، سه داستان و ده شعر در ۵۸صفحه از همنگوی نشر شد.
- به گفته ویلسون: اشعار همینگوی چندان اهمیتی ندارد اما نثرش دارای امتیاز درجه اول است.
- همینگوی چهار بار ازدواج کرده بود.
- مهم ترین آثار همینگوی چهار اثر او است که هر کدام را به همسرانش تقدیم نموده بود.
۱- خورشید همچنان میدمد« الزابت هدلی»
۲- مرگ بعد از ظهر«پوئولین فالیفر»
۳-زنگها برای کی به صدا در میآیند«مارتا گلهرن»
۴-در امتداد رود خانه به سمت درختها« ماری ولش» - همینگوی در ۱۹۶۱ به سن۶۱ سالهگی خودکشی نمود.
«پیرمرد و دریا»
این رمان در مورد زندگی پیرمردی است به اسم سانتیاگو، شخصیت مرکزی رمان پیرمردی است که عمرش را صرف ماهیگیری نموده و به جایی رسیده که ۸۴ روز گذشته ولی هیچماهی نگرفته. پسر بچهای را که ماهی گیری آموزش داده دیدن پیر مرد میآید برایش نان و غذا میآورد تا در کلبهای که از بوریا ساخته شده و روی تخت فرسودهی از جنس چوب کهنه و ساخته شده بوریا میخوابد کمک میکند.
تمام رمان از یک نکته آغاز میشود و همانجا ختم میشود.
پیر مرد دل را به دریا میزند و به مبارزه با زندگی آغاز میکند. بعد از ۸۴ روز شکست باز هم آماده مبارزه با امواج دریار میشود. سوار قایق خود میشود و دنبال ماهی میگردد. قلاب ماهیگیری به ماهییی گیر میکند که ماهی قلاب به دهن هر سو میکشاند ماهیگیر در این جریان گاهی بهخواب میرود گاهی در بیداری با خود حرف میزند، دلفینهای گرفته شده را خام میخورد، در مبارزه با ماهی دستانش از نگهداشتن قلاب زخمی و نا توان میشود. با خود از تواناییهای روزگار دور حرف میزند ذوق زده میشود میخندد و میکویذ: کاش پسرک بود تا میدید یک ماهی چطور من را له سکت خودش میکشاند و من هم تا نگیرمش تسلیم نمیشوم. با یاد روز ها و خاطرات گذشته میافتد و از یاد آن روزها امید به دلش میآید خپدش برای خود فخر فروشی میکند و ادامه میدهد. بیشتر از دو شب دو روز ماهی او را به امواج نا مهربان و خشمناک دریا میکشاند ولی پیرمرد دستبردار نیست تا آنکه ماهی را به چنگ میآورد. ماهییی که تمام ماهیگیر ها از بزرگی آن به حیرت میافتند.
- در جریان روایات نویسنده با توصیف های ظریفانهاز طبیعت حرف میزند از پرنده هایی که ماهیرا شکار میکنند. از سنگپشت ها. از دریا و امواج دریا. نشان دهنده زیبایی های طبیعت است و اینکه خوراک و روزی هر موجودی در موجودی نهفته است.
آسمان و چشمان دریایی پیرمرد، طبیعت، انسانها و… - تصویر سازی زیبا و قوی است.
- پیرمرد با تن ضعیف و خستهی خود زخمهایی از روزگار میخرد ولی باز هم مبارزه میکند برای آنچه که اراده نموده و امید را در دلش زنده نگه میدارد.
- این رمان پندی است برای زندگی.
- اما برای آنانی که دنبال رمان های جذاب و هیجانی استند این رمان خیلی جذاب نیست.
- نظریات شخصی.
- از آنجا که تمام داستان در یک زمان و مکان اتفاق میافتد برای آنانیکه دنبال رمانهای جذاب و هیجانی هستند جالب نیست.
-اما با آنهم این رمان بهترین رمان همینگوی شناخته شده و چندین جایزه به همراه داشت. چرا؟
از دید من شهرت این رمان نه تنها ربطیبه موضوع رمان دارد بلکی ربط غیر مستقیم به دین مسحیت دارد.
«سانتیاگو» اسم یکی از حواریان «پیامبران» مسیحی بود که در عبادتگاه خود در سانتیاگو کومپولستلا زندگی میکرد پیشهی وی ماهیگیری بود اخلاق نیکو و قلب بزرگی داشت و نزد پیروان مسیحی به قدیس مبدل شد.
تعدای که از شخصیت اصلی سانتیاگو آگاهی نداشتند چنین نگاشتهاند« همینگوی بیشتر توجه به نوشتن تجربیات زندگی خود و آدم هایی داشت که با او تجربیات خود را شریک میساختند. داستان پیر مرد و دریا از جمله داستان های حقیقی پیر مردی است که خودش داستان خود را به زبان خود به همینگوی تعریف نموده بود.
زیبا ترین جملات این رمان:
- حالا وقت این نیست که به نداشتههایت فکر کنی. به کارهایی فکر کن که با چیزهایی که اینجا هست میتوانی انجام بدهی.
- یادت نرود حالا در سپتامبریم». پیرمرد گفت: «بلی، ماهی که ماهیای بزرگ سر و کله شان پیدا میشود. ماه مه هر بی سر و پایی ماهیگیر میشود.
- ناامید بودن احمقانه است.
- هر روز، یک روز دیگریست. خوش شانس بودن بهتر است. ولی من کارم را کاملاً درست انجام میدهم تا وقتیکه شانس پیدا شد، آماده باشم.
- ولی یه مرد برای شکست خردن ساخته نشده. یک مرد میتواند خُرد بشه. ولی شکست نمیخرد.
- از خود پرسید: «چی بود که تو را شکست داد؟» و با صدای بلند گفت: «هیچ چیز، من زیادی دور شدم.
- همه چیز پیرامون پیرمرد کهنه بود، به جز چشم هایش که به رنگ دریا بود و پر امید می نمود و شکست ناپذیر.
میگفت: «دوست دارم یک کم شانس بخرم. البته اگه جایی باشد که آن را بفروشند» - ناامید بودن احمقانه است.
- چرا پیرمردا اینقدر زود بیدار میشوند. ؟ برای اینکه روزشان بیشتر طول بکشد.؟
- زنان زیبا و مهربان هستند قلب بزرگ دارندمانند دریا.
اما گاهی وقت ها طغیان میکنند آن هم تقصیر خودشان نیست تقصیر ما مرد ها است که به آن مرحلهمیرسانیم شان.