نویسنده: فردین فرهمند
آیا همان مقاله است؟ یا داستان؟ چه رابطهای بین جستار، مقاله و داستان وجود دارد؟
جستار از کجا، چگونه و چطور وارد ادبیات شد؟ جستار چه زمانی وارد ادبیات فارسی شد و آیا در ادبیات افغانستان در این زمینه اثری موجود است یا خیر؟
در این نوشته تلاش شده است تا به پرسشهای بالا و سوالاتِ شبیهِ آن که در ذهن خواننده احتمالا بهوجود میآید، مختصرا پاسخ ارایه گردد.
چندی پیش طی یک پرسشی در فیسبوک، از دوستانم خواستم تا اگر در مورد جستارنویسی در افغانستان کاری شدهاست، برایم وضاحت بدهند؛ که آیا در این زمینه کار جدیِ صورت گرفته است یا خیر؟ اما در کنار اینکه به تعداد انگشتان یکدست ما، کسانی از آثار و شخصیتهایی مانند زندهیاد استاد رزیاب یاد کردند که در این زمینه تا حدودی کار کردهاند، اما برای خیلی از مخاطبان دیگر این ژانر، غریب، ناشناخته و درعینحال جالب بود.
به هرحال، پیش از همه نخستین کاری که برای دانستن جوابِ این سوال که (جستار چیست؟) باید انجام دهیم، ناگزیر به واژهشناسی آن متوصل شویم.
“از اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم مطابق با نیاز روز، نوشتههایی انتشار پیدا کردند که آزادی عمل بیشتری به نویسنده میدادند. اولین بار میشل دومونتنی از اسم “essai” برای اشاره به مجموعهی نوشتههایش استفاده کرد. یکدهه بعد، “فرانسیس بیکن” در انگلیس از معادل “essay” استفاده کرد. جستار ترجمهی essay در زبان انگلیسی است که ریشهاش از فعل “essayer” و در زبان فرانسهای به معنای تلاش و کوششکردن است. بعدتر ژورنالیستهای قرن نوزدهم برای اینکه روایتهای شخصیتری از وقایع ارائه بدهند، این قالب را بیشتر رواج دادند.” (۱)
البته شایان ذکر است که تعدادی از نویسندگان به این باور اند که جستار، همان مقالهی دیروز است که فقط در ظاهر “لفظ” آن تغییر آمده و در اصل چیزی غیر از مقاله نیست.
ولی در حقیقت چینین نیست. درست است که این سه مولفه بسیار باهم نزدیکی دارند و تا حدودی هم مرتبطِ با هماند؛ ولی به مفهوم اصلی کلمه یکسان نیستند. حالا اگر پرسیده شود که؛
چرا جستار، مقاله یا داستان نیست؟
باید گفت، جستار متنی است که با مقاله و داستان، جزوه و رساله متفاوت است و در عینِحال با همهی اینها اشتراکاتی دارد و نویسنده عامل ایجاد این تفاوتهاست. جستار نتیجهی دیدهشدن یک موضوع از نقطهنظر منحصربهفرد نویسنده است. اما لزوما نتیجهای که نویسنده از موضوع گرفته باعث نوشتهشدن جستار نمیشود.
بسیاری وقتها نویسنده هنگام نوشتن تجربه میکند و تنها تفاوتی که با مخاطب دارد این است که ایدهی اولیه از اوست و قلم در دست دارد.
نویسنده در جستارنویسی آزادی مطلق دارد و میتواند ارزشگذاری کند. جستار ایدهای را بیان یا کاوش میکند که نظر خاص نویسنده است. ایده میتواند برگرفته از جزئیترین اتفاقات روزانهی نویسنده هم باشد.
فرق جستار با مقاله و داستان در این است که در جستار میتوانیم همزمان روایتی را تعریف کنیم، قصهای تخیلی بگوییم یا مسئلهای را تحلیل منطقی کنیم.
حالا تلاش میکنیم تا با تفاوتهای این ژانرها (مقاله و جستار) از نقطهنظر مفهومی و لغوی، تفاوتهای آنها را وضاحت ببخشیم.
جستار مانند مقاله متنی غیرداستانی است اما بهجای آنکه مثل مقاله اطلاعات در بارهی یک موضوع خاص به خواننده منتقل کند، بلکه دیدگاه شخصی نویسنده را در بارهی یک یا چند موضوع و با لحنی که اعتمادِ خواننده را برانگیزد برایش توضیح دهد. جستارنویس براساس تحربهی زیستهی خود، نگاه ویژهای به مفهوم یا رخداد مورد نظرش پیدا کرده، به یک روایت فردی رسیده و با نوشتهای صمیمی و صادقانه میخواهد موضوع و تحلیل خودش را شرح بدهد. به همیندلیل خواندن جستار ما را به طرز فکر، منش یا به اصطلاح صدای نویسنده آشنا میکند. البته مقالهنویسها هم دیدگاه شخصی در بارهی مقالهشان دارند و گاهی به خوانندگان آن را در میان میگذارند، اما نتیجهگیری نوشتهشان را با استناد به دلایل و شواهد موجود در مقاله سروسامان میدهند، نه مبتنی بر تجربه، برداشت و روایت شخصی خودشان.
هر جستار غالباً داری موضوع مشخصی است، اما جستارنویس برخلاف مقالهنویس آزادی فرمی و محتوایی بیشتری برای بسط ایده یا ایدههای خود دارد. در مقاله که غالباً نوشتههای آکادمیک را تداعی میکند، نویسنده بیشتر در بند ارجاعدادن به منابع گوناگون و استدلال قایدهمند است. کسی از مقالهنویس توقع نویسندگی خلاق ندارد، اما جستار، پهلو به اثر هنری میزند و ساختار خشک و از پیش تعیینشدهی مقاله را ندارد. ویژهگی بارز جستار، نمود فردیت و جهان شخصی نویسنده است. جستارنویس آزادانه از دیدگاهها و علایق شخصی خودش میگوید؛ آزادی بیحدوحصری دارد و میتواند تقریباً دربارهی هر چیزی بنویسد و ابرازنظر کند.
“آرتور کریستال” جستارنویس، سردبیر و فیلمنامهنویس مشهور آمریکایی که آن را یکی ازخدایگانهای جستارنویسی میدانند و در سال ۲۰۱۰ میلادی جایزهی بهترین جستارنویس آمریکا را از آن خود کرد، در پیشگفتار مجموعهجستارهایش زیرنام “فقط روزهایی که مینویسم” در باب جستارنویسی میگوید:
“جستار ژانر بازیگوشی است. وقتی دنبال تعریفش میگردی بیشتر به جملههایی برمیخوری که به جای آنکه بگوید جستار چیست، میگوید جستار نیست.
وقتی میخواهند جستار را دستهبندی کنند، از چهار تا شانزدهنوع مختلف جستار را نام میبرند که همگی مرزهای نیمهتراوا دارند و به آسانی درونهم نشئت میکنند. به هرحال باید گفت؛ جستار متنی نسبتا کوتاه است، خلاف مقالهی رسمی لحنی عصاقورتداده و خشک ندارد و نمیخواهد به مخاطبین یک گزارهی قطعی را ثابت کند.
دعوتنامهای است برای خواننده که صمیمی و بهصورت آزادانه مسیر پرسشگری نویسنده در بارهی موضوع را به شیوهی خاص خودش پی بگیرد.
باید گفت که جستار اگرچه ژانر قرن بیستویکمی یا امروزه نیست اما جستارهای امروزی دنیای تازهی خودشان را یافته اند، در فرمهای خلاق و بدیعی ارایه میشنود و گاه تجربهی شیرین خواندنِ رمانهای پرشور را برای خواننده زنده میکنند”. (۲)
یکی از انواع جستار که نزدیکی بسیاری به داستان دارد، به آن “جستار روایی/ناداستان” میگویند. البته بحث جستار روایی نیز درازدامن است که اگر ممکن بود در محبث دیگری پیرامون آن خواهیم پرداخت.
اما در ادبیات فارسی، چگونه جستارنویسی به وجود آمد و سرآمد در این ژانر کیها را مینامند؟
روزنامهی “همشهری” ایران، چاپِ سال ۱۴۰۰، شمارهی ۸۳۵۶ خود را به جستارنویسی اختصاص داده و خواسته است تا “گذشته، حال و آیندهی جستارنویسی در ایران” را بهبرسی بگیرد که در بخشی از این روزنامه میخوانیم:
“پاییز سال ۱۳۵۱ که نجف دریابندری و کریم امامی بهعنوان گردانندگان مجله «کتاب امروز» از مهرداد بهار، داریوش شایگان، محمدرضا شفیعیکدکنی، امیرحسین جهانبگلو و ناصر پاکدامن دعوت کردند تا به خانهی فهیمه راستکار و نجف دریابندری بیایند و روبهروی شاهرخ مسکوب بنشینند و با او درباره دو کتابش «مقدمهای بر رستم و اسفندیار» و «سوگ سیاوش» گفتوگو کنند، دقیقا ۴۹سال میگذرد.
مسکوب پیش از آن به رستم و اسفندیار پرداخته بود اما از چاپ کتابش درباره سیاوش چندماهی بیشتر نمیگذشت؛ جستاری غریب که البته در مدتی بسیار کوتاه به چاپ دوم هم رسیده بود. فضای آن گفتوگو در آن سال را، مِهی از ابهام فراگرفته بود؛ ابهام از اینرو که
این کتابها را باید چطور متونی بهحساب آورد؟ مسکوب کتابهایی نوشته بود که نه پژوهش آکادمیک و مقاله محسوب میشدند نه نقد. نه داستانسرایی بودند و نه سنجش کیفیت حماسهسرایی فردوسی. در عینحال که همه اینها هم بودند. او متونی نوشته بود که فارغ از محتوایشان، عجالتا باید کسانی که آن روز در میزگرد حاضر بودند، میدانستند از چه نوعی است. چرا که پیش از آن دو اثر، کسی با روش مسکوب از متون کلاسیک سراغ نگرفته بود. از اینرو بود که بخشی از زمان آن گفتوگو به تلاشی برای متدلوژی کار مسکوب اختصاص یافت. 10 صفحه از این گفتوگوی مفصل گذشته بود که ناصر پاکدامن پرسید:«چرا در این تجزیه و تحلیلی که راجعبه سیاوش و رستم و اسفندیار داری، این شکل خاص را انتخاب کردهای […] چون این از نظر نوع ادبی نه یک تحقیق است، نه…»،
مسکوب وسط حرفش پریده و تکمیل کرده بود؛ «بیپدر مادر است!» و بعد توضیح میدهد:«این همان چیزی است که فرنگیها به آن میگویند essai و برای essaiنوشتن هم آدم مجبور است تمام کارهای تحقیقی و علامهای را بخواند و کوشش من هم همه همین بوده است که بعد از اینکه این تحقیقات خوانده شد خودم را از آنها خلاص کنم. در این کتاب (سوگ سیاوش) یکی از تأسفهای من این است که در این کار خیلی موفق نبودهام. یعنی مجبور شدهام که استشهاد بکنم و برای اثبات بعضی مسائل اظهارنظر دیگران را بیاورم. من شخصا علاقهام به نوشتن essai است، نه نوشتن یک چیز محققانه. خیال میکنم که کار محققانه- که فوقالعاده هم لازم است- مثل استخراج یک معدن است، مثل یک مقدار سنگ قیمتی است که احتمالا ممکن است محققی یا علامهای استخراج کند ولی اگر آدم بتواند اینها را روی هم سوار بکند، آن کاری است سازنده که تا حدی آدم را راضی میکند. این کار essai است، تحقیق در متون (erudition) نیست».
راستی جستار چه بود؟
حالا حدود نیم قرن میگذرد از آن روز که شاهرخ مسکوب اینچنین، شیوه نوشتنش را برای افراد حاضر در آن میزگرد، براساس ترمی موجود در جهان (essai)، صورتبندی و تئوریزه کرد. جالب اینکه 29سال پس از آن نیز، وقتی مجموعه جستارهای محمد قائد با عنوان «دفترچه خاطرات و فراموشی» منتشر شد، او فصلِ «رسالهای در ستایش رساله» از کتاب را به همین مبحث و عنوان (essai) اختصاص داد و نوشت: «آرمان هر رساله، قطعهنویسی است و گزینگویی. در واقع، نگفتن است. اینجاست که رساله به شعر نزدیک میشود. لفظ لاتین exagium بهمعنای اسمی، رساله بود و بهمعنای فعلی، آزمودن و نیز وزنکردن. در فرانسوی کهن نیز essai بهمعنای آزمودن و تجربهکردن و گاه پژوهیدن بود. essai یا رساله چون بهمعنای کهن خود بازگردد میتواند یا آزمون باشد و یا میزان».
این فقط محمد قائد نبود که با گذشت چند دهه از آغاز رسمی فعالیت جستارنویسی در ایران، همچنان مجبور بود توضیح دهد جستار چیست؛ حالا هم با گذشت نیم قرن از آن روزگار، برای ما در بر همان پاشنه میچرخد. همین حالا اگر «جستار» را در موتور جستوجوی گوگل جستوجو کنید، بیش از اینکه با نتایج بهعملرسیده و بالفعل جستار مواجه شوید، همچنان با تعاریف و اینکه چه هست و چه نیست و فرقش با مقاله چیست روبهرو خواهید شد. همچنان بیشتر توان جستارنویسهای ما صرف این میشود که به دیگران توضیح بدهند کاری که میکنند دقیقا چه نوعی از نوشتن است. این در حالی است که حالا چند سالی است بازار جستارنویسها پررونق است؛ هم چند نشریه اختصاصی و چند ناشر بر انتشار آثارشان تمرکز دارند، هم یکی دو مؤسسه برایشان جایزه راه انداختهاند و هم در یکی دو مرکز، کارگاههای آموزش جستارنویسی برپا شده است”. (۳)
و اما در افغانستان، جستارنویسی چقدر شناخته شده است و کیها در زمینهی جستارنویسی قلم و قدم زده اند؟
من پس از تلاشهای بسیار و جستجو از راههای متفاوت مانند سایتهای انترنتی، فقط به این نتیجه رسیدم که جستار در ادبیات فارسیدری در افغانستان بهطور کلی فراموششده نیست؛ اما آنگونه که من انتظار داشتم و میباییست در این زمینه کارهایی صورت گرفته باشد که حداقل بتواند برای علاقهمندان این ژانرِ ادبی راهگشا باشد، چیزی نتوانستم پیدا کنم. امیدوارم با تلاش بیشتر بتوانم با آن آثار کم و کسری هم که وجود دارد و جستهگریخته کارهایی در این زمینه شده است دسترسی پیدا کنم و به خوانندگان این ژانر به معرفی بگیرم.
منابع:
۱: کانال تلگرامی “جستارنویسی”
۲: فقط روزهایی که مینویسم، آرتور کریستال، پیشگفتارِ کتاب
۳: روزنامه همشهری، چاپ ۱۴۰۰، ایران