«معنی بلندِ من فهمِ تُند میخواهد
سیرِ فکرم آسان نیست، کوهم و کُتل دارم
پژوهش و نگارش: مصطفیٰ محمدی، عضو انجمن شاعران و نویسندگان کاپیسا
چکیده
بیدلخوانی در کشور ما افغانستان برای نخستین بار در عصر سلطنت احمدشاه ابدالی رواج یافت. در استان کاپیسا از گذشته تا به امروز بیدلخوانی رواج داشته و قدیمیترین سند در این باره به سال ۱۲۸۳ هجری مهتابی یعنی اواخر سدۀ سیزدهم بر میگردد.
در این استان نه تنها شعرا، اُدبا و عُرفا به خوانش ابیاتِ بیدل اشتغال دارند؛ بلکه در گذشته خوانین صاحبِ ذوقی نیز در جمع شیفتهگان این شاعر بزرگ قرار داشتد. تأثیرپذیری از بیدل در اشعار شعرای کاپیسا از علاقهمندی محض شروع تا به تخمیس غزلیات و تشریح و تفسیر ابیاتِ او از گذشته تا امروز دیده میشود.
در مقالۀ هذا ضمن بیان مبرمیت موضوع، با استفاده از روش تشریحی و توصیفی به تشریح پیشینه بیدلخوانی در ولایت کاپیسا پرداختهایم و اولین مقاله در این باره شمرده میشود.
واژههای کلیدی:
میرزا عبدالقادر بیدل، بیدل، بیدلخوانی، کاپیسا، شعر و ادب
مقدمه
زبانِ فارسی با ادبیات غنی و پربار خود و خلق فراوانشمار آثار ناب از میراثهای گرانبهای تمدن بشری به شمار میرود. این زبان ارزشمند در یک گسترۀ تمدنی وسیع از آسیایِ میانه تا بحر هند و از چین تا آسیای صغیر در بیش از هزار سال حامل صادق انتقال علوم، معارف، شعر، ادب و کمال بوده و سهم خود را به نحو شایستهای در پیشرفت جامعۀ انسانی ادا نموده است.
ادبیات فارسی در هر برههای از زمان قوت و صلابت خود را داشته و توانسته تا به امروز به حیات خویش ادامه دهد. زبان و ادبیات فارسی همانگونهای که قبل از اسلام با خلق اثر بیبدیلی مثل اوستا شهرت داشت؛ بعد از ظهور اسلام چهرۀ مشعشع آن بیشتر از پیش نمایان شده و بهحیث زبانِ دوم دنیای اسلام در گسترش آیینِ اسلامی و ثقافتِ آن نقش انکارناپذیری از خود به یادگار گذاشت.
ادبیاتِ فارسی در دورۀ اسلامی با خلق هزاران اثر در حوزههای مختلف؛ حماسی، غنایی، تغزلی و عرفانی از قلمرو معنوی گستردهای برخوردار شد، تا به حدی که امروزه نامهای نامی، چون؛ رودکی، شهید بلخی، دقیقی، رابعه، فردوسی توسی، فرخی سیستانی، عنصری، عسجدی، منوچهری، سنایی، عطار، خیام، نظامی، سعدی، مولوی، حافظ، جامی، بیدل، اقبال و فراوانشمار سخنسرای دیگر بر تارک ادبیات جهان میدرخشند و بعد از گذشت قرنها از حیات آنها هنوز جهانیان از اندیشهها و آثار ناب این بزرگان مستفید میشوند.
نکتۀ جالبی که در این جا شاید قابل یادآوری باشد آناست که بزرگان گذشتۀ ما سمند سخن را بسیار تند و سریع به جولان درآورده و آخرین حرفها و نکتهها را در محتواهای گوناگون بیان داشتهاند، به گونهای که در اعصار بعدی، سخن سرایان را فقط مجال آن بوده که در محور اندیشههای آنان سخن بگویند و به توضیح و تشریح آثار گذشتگان بپردازند. فیالمثل برگزاری حلقات مختلف کتابخوانی، مثل؛ شهنامهخوانی، مثنویخوانی و بیدلخوانی در حورزۀ کشورهای فارسی زبان در ردیف همین گذشتهگراییها و تأثیرپذیریهاست.
در افغانستان بیدلخوانی سنت غالبی را در میان شعرا و اُدبا در سه قرن اخیر تشکیل داده و از همان زمان تا به امروز در ولایات مختلفِ کشور، مثل؛ بدخشان، قندهار، کابل، بلخ، هرات، کاپیسا و… حلقات بیدلخوانی و بیدلپژوهی وجود دارد و علاقهمندان به بحث پیرامون آثار و اشعار این سخنور بزرگ میپردازند و استفاده مینمایند.
از این جمله در ولایتِ کاپیسا این سنت حسنه از رواج گستردهای برخوردار بوده و در گذشته معاریف فرهنگی اعم از علمای دینی، خوانین، شعرا و ادبا در قرا و قصبات مختلف این ولایت به خوانش، تشریح و تفسیر اشعار حضرت ابوالمعانی بیدل مصروفیت داشتند و فعلاً نیز رگههایی از این رواج در کاپیسا دیده میشود. ما در این نوشته به بررسی پیشینۀ بیدلخوانی در این ولایت میپردازیم و امید است حتیالمقدور از عهدۀ تشریح آن برآییم:
پیشینۀ تحقیق
تا نگارش این تحقیق، در هیچ مقاله و نوشتهلی، بهشکل مستقل، به بحث پیرامون این مطلب پرداخته نشده است.
مبرمیت و اهمیت تحقیق
در پیوند به موضوع بیدلخوانی در افغانستان مقالات فراوانی به نگارش درآمده و علاوه بر آن محققان و علاقهمندان در بارۀ رواج بیدلخوانی در سایر ولایاتِ کشور معلومات داده اند؛ اما در مورد این رواج در ولایت کاپیسا حتّا یک نوشته و مقاله نیز موجود نیست؛ لاجرم ما در اینجا خواستیم تا این ضرورت را برطرف کنیم.
بنابر این تحقیقِ هذا، شیفتهگان ادبیاتِ فارسی و محققان را برای نخستین بار با رواج بیدلخوانی در کاپیسای زیبا و خوش آب و هوا آشنا ساخته و به غنای معلوماتی آنها اضافه میکند.
هدف تحقیق
هدف این تحقیق تشریح رواج بیدلخوانی و توجه به توضیح و تفسیر آثار بیدل در ولایت زیبا و باستانی کاپیسا است.
سؤال تحقیق
رواج بیدلخوانی در ولایتِ کاپیسا به کدام اشکال و طرق در ولایت کاپیسا مروج بوده و مشهورترین چهرههای بیدلخوان در این ولایت چه کسانی بودهاند؟
فرضیۀ تحقیق
به نظر میرسد بیدلخوانی و توجه به تشریح و تفسیر اشعار و آثار حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل از رواج گستردهای در میان اهالی ولایت کاپیسا اعم از شعرا، اُدبا و عامۀ مردم برخوردار بوده است.
روش تحقیق تحقیق حاضر به شکل تشریحی و تفصیلی و با استفاده از منابع مکتوب، قلمی و مراجعۀ حضوری و تلیفونی به اشخاص به عمل آمده است.
رواج کتابخوانی در ولایتِ کاپیسا
در ولایتِ کاپیسا، مثل؛ سایر ولایاتِ افغانستان کتابخوانی از رواجهای دلچسپ زمستانی مردم است. در گذشته از اثر نبود رادیو، تلویزیون، فیلم و… مظاهر تمدنِ امروزی، پدیدۀ کتابخوانی به طور گسترده در قرا و قصبات این ولایت رواج داشت. مجالس کتابخوانی در سالهای گذشته به دو شکل مروج بود؛ یکی برای عوام و دیگری در میانِ خواص.
کتابخوانیهای عوام توسط میرزاهای کتابخوان صورت میگرفت و این مجالس برای عوامالناس جنبۀ تفریحی و سرگرمی داشت. برگزاری آن طوری بود که شخصِ متمولی از اهالیِ روستا مصارفِ مهمانی را به عهده میگرفت و یکی از میرزاها را مهمان میساخت و او برای میزبان و سایر اهالی کتابهایی، مثل؛ بوستانِ سعدی، گلستانِ سعدی، قصص الانبیاء، هفده غزوات، لیلیٰ و مجنون، یوسف و زلیخا، ورقه و گلشاه و امثالهم را میخواند و تشریح و توضیح میداد.
برخلاف مجالس خاصِ کتابخوانی در خانههای شعرا و اُدبا و خانقاههای صوفیه و عُرفا برگزار میگردید. مجالسِ خاص کتابخوانی نیز حسبِ معمول در زمستان برپا میشد؛ اما ممکن بود در غیر آن نیز برگزار شود. در این مجالس آثاری، مثل؛ مثنوی معنوی، دیوان ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل، کلیله و دمنۀ ابوالمعالی نصراللٰه، دیوانِ حافظ، قابوسنامه و… خوانده میشد و شرح میگردید. هدف از این نوع مجالس تشریح و آموزش مسائلِ ادبی، عرفانی و معنوی به شُعرا، عُرفا و اهل سیر و سلوک بود.
فعلاً این رواج قشنگ در میان اهالی کاپیسا رو به ضعف نهاده؛ با آنهم رگههایی از کتابخوانی، هنوز در میان
خانوادههای باذوق و در شماری از مساجد و خانقاههای این ولایت دیده میشود. (1)
بیدلخوانی در ولایت کاپیسا
تاریخچۀ بیدلخوانی در افغانستانِ حالیه (خراسانِ قدیم) به روزگار سلطنت احمدشاه ابدالی بر میگردد و پسانها بیدلخوانی و تفسیر اشعار و آثارِ بیدل در کشور گسترش بیشتری یافته و در عهدِ سلطنت امیر حبیباللٰه خان محمدزایی به اوجِ خود رسید. (2)
در این میان در ولایت کاپیسا، شعرا و اُدبای آن از قدیم با شاعرانِ سبکِ هندی و آثار آنها از جمله بیدل آشنایی و الفت داشتند. با تأسف اکثر منابع و مدارک در بارۀ رواج بیدلخوانی در این ولایت مفقود شده است؛ با آنهم با جستجو و کاوش در منابع و متونِ تاریخی و مراجعه به معاریف و اقارب شعرا و نویسندگانِ قدیم جسته و گریخته معلوماتی را میتوان ارایه داد.
رواج بیدلخوانی در ولایت کاپیسا به دو شکل بوده؛ یکی مجالسِ بیدلخوانی در انجمنهای فرهنگی و منازلِ خوانین و اشخاص صاحبِ ذوق و دیگری به شکل فردی در میان شاعران و چکامهسرایان.
حلقات بیدلخوانی در مراکز فرهنگی و در میان خوانین ولایتِ کاپیسا
منابعِ تاریخی از برخی خوانینِ این ولایت، مانند؛ خالقدادخان خمزرگری، کرنیل قادرجان و میرزا محمد عَلَم خان، بهحیث علاقهمندان بیدل و میزبانان مجالس بیدلخوانی نام بردهاند و علاوه بر آن انجمن شاعران و نویسندهگان ولایت کاپیسا نیز مدتی مبتکر تدویر مجالس بیدلخوانی بوده که در ذیل به معرفی هریک آنها میپردازیم:
حلقۀ بیدلخوانی خالقداد خان خمزرگری
خُمزرگر روستای مشهوری در شهرستانِ حصۀ اول کوهستان است که به دلیل پیدایش آثار باارزشِ تاریخی شهرتِ فوق العادهای دارد. در این روستا در حوالی حکومتِ امیر عبدالرحمٰن خانِ محمدزایی، خانِ صاحب ذوقی به نام خالقداد زنده گی میکرد که از علاقهمندان حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل (قدساللٰهسرهالعزیز) و از معاصران میرسیفالدین عزیزی شاعر مشهور آن عهد بود.
مولانا خال محمد خسته در تذکره یادی از رفتهگان در این باره مینگارد: «میر سیفالدین عزیزی ابن میر مقامالدین ابن میر امامالدین ابن شیخ سعدالدین احمد انصاری فرزندِ فرزندزادۀ حضرت شورش عشق میباشد و او را در کتابت و جمعآوری اشعار حوصلۀ قوی بوده. شاهد این مقال کتابِ غزلیات و رباعیات بیدل (رحمتاللٰهعلیه) است که در سال ۱۲۸۳ هـ.ق به فرمایش خالقداد خان نام یکی از خوانین آن عصر در مَوضِع خمزرگر کوهستان به قلم آورده، همچنین به فرمایش او جُنگی که محتوی بر غزلیات و مثنویات میباشد در سال ۱۲۸۲ هـ.ق ترتیب داده و در آن از اشعار شعرای ماضی و معاصرِ خویش منتخباتی کرده است و مثنوی نیز به نام تحفةالصبیان از آثار عزیزی است.» (۳)
از این نقل قول صریح مرحوم خسته میتوان نتیجهگیری نمود که خالقدادخان مبتکر تدویر حلقۀ بیدلخوانی در خمزرگر کوهستان بوده است.
حلقۀ بیدلخوانی کرنیل قادرجان
یکی دیگر از خوانین مشهور علاقهمند به بیدل عبدالقادر خان اُشترگرامی (۱۲۴۵-۱۳۶۰) است که در میان مردم به کرنیل قادرجان شهرت دارد. (۴) نقل است که این خانِ فرهنگدوست نسخهای از دیوان بیدل طبعِ کابل (نسخۀ معینالسلطنه سردار نصراللٰه خان) را نزد خود داشت و همه ساله عُرس حضرت بیدل را در کوهستان برگزار میکرد. در مجالس بیدلخوانی کرنیلِ مرحوم علاوه بر معاریفِ محلی، شعرا و اُدبایی، مثل؛ صوفی عبدالحق بیتاب، میر غلام حضرت شایق جمال، صوفی غلام نبی عشقری و برخی دیگر از شهرکابل نیز اشتراک میورزیدند (۵)
دو تن از فرزندانِ کرنیل قادرجان شهید عبدالواحد قادری و مرحوم عبدالاحد قادری نیز اهل شعر و ادب بودند. مرحوم عبدالواحد قادری فرزند اول مرحوم کرنیل در دورۀ جمهوریت سردار محمد داوودخان به شهادت رسید (۶) اما فرزند دوم او عبدالاحد قادری راه پدر را در عرصۀ بیدلخوانی تا هنگام وفات در سال 1393 هجری خورشیدی ادامه داد. (۷)
حلقۀ بیدلخوانی میرزا محمد عَلَم خان
در جملۀ خوانین و معاریف مشهورِ ولایت کاپیسا که به بیدل و اشعار او علاقهمند بودهاند، نام مرحوم میرزا محمد علم خان فرزند جان نثار خان (۱۲۷۴ – ۱۳۶۱) نیز برده میشود. وی از مشروطه خواهانِ دوم و از طرفداران اماناللٰه خان بود و در دورۀ شاهِ مذکور بهحیث حاکم درۀ صوف در ولایتِ سمنگان ایفای وظیفه میکرد.
او در عهد سلطنت نادرشاه به دلیل هواداری از اماناللٰه خان به زندان افتاد و مدت شش سال را در زندان دهمزنگِ سپری کرد و بخشی از اموال و جایدادهایش مصادره شد و بعد از رهایی از زندان تا زمان تقاعد در مربوطات وزارت مالیه و نایبالحکومهگی ولایت بلخ به وظایف دولتی اشتغال داشت.
مشهور است که میرزا محمد عَلَم خان در سالهای بازنشستهگی در خانۀ خویش کتابخانهای به کمیت سه صد عنوان کتاب داشت که حاوی بهترین آثار در حوزههای دینی، عرفانی و ادبی بود و در خدمت مردم قرار داشت. بهطور مثال علاوه بر آثار شعرا و عرفایی، مثل؛ مولوی، سعدی و حافظ در این کتابخانه آثار بیدل، چون؛ دیوانِ اشعار، چهار عنصر، طلسم حیرت، طور معرفت، رقعات و حتّا آثارِ نایابی چون شرح التعرف اولین اثر تصوفی به زبانِ فارسی موجود بود.
میرزا محمد علم خان به موسیقی عارفانه علاقه داشت و آلاتی، مثل؛ طبله، تنبور و هارمونیه را با مهارت استفاده میکرد. نمونهیی از کار او در عرصۀ موسیقی به شکل ثبتشده نزد خانوادهاش محفوظ میباشد و از این رهگذر میتوان دلچسپی و احتمالاً شمولیت او به طریقۀ چشتیه را حدس زد.
میرزای مرحوم علاوه بر داشتنِ کتابخانه، همهساله عُرس حضرت ابوالمعانی را برگزار میکرد و بیدلخوانها و شخصیتهای فرهنگی را از کابل، پروان و پنجشیر گرد میآورد. از دوستان حلقۀ فرهنگی وی، به چهرههایی، مثل؛ صوفی عبدالحق بیتاب، غلام سرور دهقان (دهقانِ کابلی)، مدیر عبدالحفیظ خان، مدیر عبدالعزیز خان، کرنیل قادرجان، کندل خان و مدیر محمد حکیم خان میتوان اشاره کرد.
موصوف طبع شعر نیز داشت و از او اشعاری برجا مانده است که در نزد خانوادهاش محفوظ میباشد و افزون بر
آن وی داستانِ مهاجرت بخشی از مردم کاپیسا از درواز بدخشان را به قلم خود نوشته بود. (۸)
بیدلخوانی در انجمن شاعران و نویسندگان ولایت کاپیسا
انجمن شاعران و نویسندگان ولایتِ کاپیسا نیز به نوبۀ خویش مبتکر تدویر حلقات بیدلخوانی در این ولایت بوده است. در سالهای قبل، این حلقات با شرکت شخصیتهای مشهوری، چون؛ الحاج دکتور محمد اکرم خاموش رییس انجمن، پوهنمل عبدالمالک هموار اولین رییس دانشگاه البیرونی، استاد مقصود بهگام، جنرال محمد عظیم مجاهد، استاد معاذالدین منصوری، میر غیاثالدین احمدی و شمار زیادی از جوانان علاقهمند اشتراک مینمودند.
در این سلسله مجالس ابیاتی از حضرت ابوالمعانی به تنی چند از بیدلخوانان مشخص میشد و سپس در مجلسِ بیدلخوانی مشترکین هر کدام بالترتیب تعبیر و تفسیر خود را از بیت مذکور ارایه مینمودند. این مجالس معمولاً از طرف شب در خانۀ یکی از فرهنگیان کاپیسا تدویر میشد. (۹)
شعرا و اُدبای بیدلگرا در کاپیسا
بهگام، استاد شاه مقصود بهگام
استاد شاه مقصود بهگام از بیدلخوانان مطرح ولایت کاپیسا است. وی متولد سال ۱۳۴۴ هجری خورشیدی در دهکدۀ تُوغَک در شهرستان حصۀ دوم کوهستان این ولایت بوده و لیسانسۀ رشتۀ فلسفه از دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه کابل میباشد.
وی در دورۀ کاری خود در سالهای (1381 – 1389) بهحیث مسؤول دفتر ساحوی پروگرام انکشافی اطفال و جوانان (YCDP) در کاپیسا و متعاقباً منحیث کارمند اجتماعی دفتر زنان برای زنان (WAWO) تا سال 1400 هجری خورشیدی ایفای وظیفه نموده است. در پهلوی وظایف رسمی بهشکل پاره وقت و افتخاری بهحیث استاد مضامین ادبی و فلسفی در دانشکدههای شرعیات، ادبیات و ژورنالیزم دانشگاه البیرونی خدمت کرده است.
بهگام علاقه به موضوعات ادبی و فرهنگی را از پدر مرحوم خویش میرزا محمد علم خان تسلیم، به ارث برده است. او در سالهای اقامت و تحصیل در شهر کابل در چند نهاد فرهنگی از جمله شورای نویسندگان دانشگاه کابل و انجمن نویسندگان افغانستان عضویت داشت و با شخصیتهای، مثل؛ استاد محمدشاه واصفِ باختری، شهید عبدالقهار عاصی، پرتو نادری و دیگران محشور بود.
علاوتاً در آن سالها در به کثرت در حلقات بیدلخوانی مرحوم قندی آغا و حلقات مثنویخوانی قاری صاحب بدخشی و استاد حیدری وجودی اشتراک میورزید و اخیراً از اعضای سابقهدار انجمن شاعران و نویسندگان ولایت کاپیسا میباشد. (۱۰)
بینش، مدیر عبدالبصیر بینش
مرحوم مدیر عبدالبصیر بینش فرزند مرحوم استاد عبدالغفور غفوری (۱۳۳۶ – ۱۳۹۷) نیز از جملۀ بیدلخوانان ولایت کاپیسا است. وی به رهنمایی استاد محمد فاضل پویش به جمع شیفتهگان بیدل پیوسته است. (۱۱)
قرار شرح سوانحِ آن مرحوم، وی از مدت سی و پنج سال پیش از وفاتِ خود به خوانش اشعار بیدل آغاز کرده و از همان آوان علاقۀ ویژه خویش را به شخصیت آن بزرگوار ابراز میداشت. برادرزادۀ وی محمد بشیر غفوری در این باره مینویسد:
«طوری که این حقیر در مجالسِ خانوادهگی و سایر جماعتهای خُرد و کلان باوی حضور مییافتم، در جریان دید و بازدیدها با دوستان مخصوصاً اهل سخن و ادب، کلامش را با بیتی از حضرت ابوالمعانی بیدل آغاز مینمود و با اعزاز و اکرام به حضرت بیدل میگفت: حضرت بیدل صاحب چنین میفرماید. علاوه بر آن او تعداد زیادی از ابیاتِ بیدل را حفظ کرده و همیشه با دوستِ نزدیکش استاد محمد فاضل پویش مجالس بیدلخوانی داشت.» (۱۲)
پویش، استاد محمد فاضل پویش
استاد محمد فاضل پویش از بیدلخوانان و بیدلشناسان نامدار ولایت کاپیسا است که عمری را در این راه صرف کرده و زحمت کشیده است. قراری که خودش برایم گفت او از دورۀ دبیرستان (لیسه) با اشعار ابوالمعانی انس گرفته و راهنمای او در این راه استادِ وی مرحوم محمد یعقوب خان از اهالی دهکدۀ کوچۀ سنگلاخِ کوهستان است.
علاقۀ استاد پویش به اشعار بیدل تا به جایی بود که وی تحصیل در گروه زبان و ادبیاتِ فارسی دانشگاه کابل را انتخاب کرد؛ ولی با دریغ که در آن سالها (دورۀ حاکمیت احزاب چپی) مضمون بیدلشناسی را به عمد از نصابِ تحصیلی بیرون کرده بودند.
استاد پویش در سال 1374 هجری خورشیدی انجمن فرهنگی ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل (مشهور به انجمن کرسی و نور) را در لیسۀ غازی میر مسجدی خان تأسیس کرد. همچنان وی سالهای دهۀ هفتاد (= سدۀ گذشتۀ هجری خورشیدی) در محافل عُرس بیدل در خانۀ قندی آغا و استاد عبدالعزیز مهجور اشتراک میورزید.
استاد پویش در دورۀ استادی خود بهحیث استاد زبان و ادبیاتِ فارسی، در خلال جلساتِ درسی به طرح مباحث بیدلی و تشریح مفاهیمِ اشعار او به شاگردان صرف مساعی میکرد و پسانها در زمان تصدی آمریت کتابخانۀ دانشگاهِ البیرونی در مجالسِ فرهنگی به خوانش و توضیح سرودههای آن سخنور بزرگ میپرداخت.
وی در رباعیاتِ متعددی اخلاص و ارادتِ ویژۀ خویش را به این سخنور بزرگ ابراز میکند. طور مثال به این نمونهها توجه کنید:
بنازم پایه و دستگاهِ بیدل
ستایم چامۀ دردآه بیدل
نیاز بیدلی؛ یاران! نمایید
منم پویش خرام راهِ بیدل
***
بنازم چشمۀ ایماژِ بیدل
ستایم زخمۀ در ژاژِ بیدل
زهی الگو سرود بزمِ مستان !
ببخش یارب مرا! تیراژِ بیدل
***
بنازم گلزمین پدرامِ بیدل
ستایم آتشین پیغامِ بیدل
چو آن وحدت وجود خامه اعجاز
ببخش یارب به من! الهامِ بیدل
***
یارب! رهم بگشا؛ به سوی بیدلان
بیدل شگردم بنما؛ ز خوی بیدلان
زان نگهت باغ حیرتِ ایاغها
راغ جانم پرور؛ ز بوی بیدلان !(۱۳)
خاموش، الحاج دکتور محمد اکرم خاموش
الحاج دُکتور محمد اکرم خاموش رییس انجمن شاعران و نویسندگان ولایتِ کاپیسا شخصیتِ محترمِ دیگری است که به بیدل علاقه دارد. وی در عالم رؤیا و خواب، دیداری با حضرت ابوالمعانی داشته و شرح آن را در غزلِ زیبایی بیان کرده است. وی در این غزلِ خویش از شدت اخلاص و محبت به بیدل، خود را مریدِ او معرفی میکند و میگوید:
من مرید حضرت عالی جنابِ بیدلم
روزگاری شد که محو شعر نابِ بیدلم
خواب دیدم بیدل آمد بیرق سبزش به کف
از همان شب غرق در تعبیر خوابِ بیدلم
چند روزی خوش سفر کردم به طور معرفت
منقلب زانرو کنون از انقلابِ بیدلم
من کتاب شاعران بسیار پیمودم همی
لیک مرهون خط امالکتابِ بیدلم
جوهر فهم و سخن آذین در چار عنصرش
خوشه چین از دفتر پر آب و تابِ بیدلم
چین در چین می دهد آرایش زلف سخن
زان سبب من عاشق این پیچ و تابِ بیدلم
لابلای شعر او گلهای معنی رسته است
زان سبب سبز و معطر از گلابِ بیدلم
کی خمارم بشکند پیمانۀ بزم بتان
سرخوش و سرمست از جامِ شرابِ بیدلم
در غزلهایش چو پیچم تفکر میکنم
با جبین پر عرق غرق حسابِ بیدلم
نور انجم میدمد در آسمان شعر او
در تحیّر از فروغ آن شهابِ بیدلم
گرچه من در این چمن راه سخن پیمودهام
لیک در کُنه معانی لاجوابِ بیدلم
سبک خاصی را به دنیای ادب تقدیم کرد
شادمان و خوشنصیب از انتخابِ بیدلم
کی سخنسنجی توانم در چنان اوج فلک
من خموشم، ذرهای در آفتابِ بیدلم (۱۴)
خمزرگری، میرزا محمد عیسیٰ خان خمزرگری
مرحوم میرزا محمد عیسیٰ خان متوفای 1337 از اُدبای معروف ولایت کاپیسا است که در دهکدۀ خمزرگر این ولایت میزیست. وی در دورۀ اماناللٰه خان میرزای حسابی قصر دارالامان بود. زمانی که امیر حبیباللٰه خان کلکانی به قدرت رسید، به همراه مستوفی بلخ استاد خلیلاللٰه خلیلی به مزارشریف رفت و سِمتِ منشی آن مرحوم را داشت و در مراحل بعدی بهحیث مَلکِ دهکدۀ خویش و میرزای محلی در خدمتِ مردم بود.
او در آوانِ حیاتِ خویش کتابخانۀ کوچکی در منزلِ خود داشت و در زمستانها اهالی کوهستان جهت خوانشِ کتاب
و سرگرمی به خانۀ او میرفتند. نقل است او به بیدل و اشعارِ وی دلچسپی خاص داشت، تا به حدی که نسخههای مختلفِ دیوانِ بیدل طبع بخارا و هند را در منزل خود گردآورده و با دیگر اُدبای محیط به بیدلخوانی و تفسیر ابیاتِ بیدل میپرداخت. با تأسف که کتابخانۀ آن مرحوم در آوانِ جنگها به دست تفنگداران غیرِ مسؤول افتاد و به غارت رفت. (۱۵)
غفوری، استاد عبدالغفور غفوری
استاد عبدالغفور غفوری (1273 – 1347) از شعرا و استادانِ مشهور معارف در ولایتِ کاپیسا یکی از کسانی است که به بیدل (علیه الرحمه) علاقه داشته و به خوانش مداوم و پیگیر دیوانِ این شاعرِ بلندپایه میپرداخت.
سرمحقق عبدالصابر جنبش در این باره مینویسد: «در بساط زُهد و تقوا، زاهدی سجادهنشین و شبخیز بود. قیامالیل داشت، مناجات و نعتیههای شعرای سلف، چون؛ شیخ اجل سعدی، لسانالغیب حافظ شیرازی، نظامی گنجوی، خواجه عبداللٰه انصاری، جامی هروی و بیدل علیهالرحمه را به زمزمه میگرفت و با لهجۀ خوش تغنی میکرد و در کلبۀ فارغ از دغدغه و مزاحم میگریست و بعد از ادای نمازِ فجر معمولاً قرآن تلاوت میکرد.» (۱۶)
مسرور، میرزا عبدالرحمٰن مسرور
یکی از علاقهمندان مشهور حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل (قدساللٰهسرهالعزیز) در ولایت کاپیسا مرحوم میرزا عبدالرحمٰن مسرور (1280 – 1353) است که از دوستان و همرکابان چهرههای به نامی، مانند؛ شایق جمال، صوفی غلام نبی عشقری، صوفی عبدالحق بیتاب و… به حساب میرفت.
در دیوان قلمیِ به جامانده از مسرور، چندین مخمس بر غزلیات ابوالمعانی وجود دارد. یکی از این مخمسها به سال ۱۳۰۳ هجری خورشیدی یعنی به بیست و سه سالهگی او بر میگردد و این موضوع دلالت بر وجود مجالس فعالِ بیدلخوانی در زادگاه شاعر و آشنایی او با سرودههای این شاعر بزرگ دارد. (۱۷)
وی دلچسپی خاصی به شخصیتِ بیدل داشت، تا به جایی که در دیوانِ قلمی خود، خویشتن را شاگرد و خوشهچین خرمن بیدل معرفی میکند و در این باره به نقل خاطرهای پیرامون تخمیس یکی از غزلیات آن بزرگوار میپردازد و مینویسد: «شبی به علاقۀ محمودراقی نزد آقای ضابط و جناب ماما که نویسندۀ علاقهداری بودند رفتم. برادرم جناب دانشمند آقای میرزا محمد افضل خان متخلص به ناظم مسکونۀ کهمرد که احصاییۀ علاقهداری را مأمور بودند، غزلی را از یادداشتهای جناب میرزا عبدالقادر بیدل (قدساللٰهسرهالعزیز) بیرون نویس کرده، به جیب داشتند، به مسرور قرائت و التماس نمودند که اگر مخمس شود. لهذا خامه را بهحضور شان برداشته مِن عوناللٰه تعالیٰ از طبع ناچیز مسرور کوهستانی شاگرد و خوشهچین خرمن بیدلی به رشتۀ شعر کشیده شد و به خواهش وی اینجا نقل شد:
چه روشن مردم بینا که بیند چشمِ جادویی
سطر آن مشام جان کند از دامنی بویی
نکو آن خلق نیکو یک تبسم گیرد از خویی
بهار آن دل که خون گردد به سودای گل رویی (۱۸)
خُتن فکری که بندد آشیان بر حلقهیی مویی
خوش آن دل محو باشد بر جمال نیک اطواری
بسی فیروز باد آن کو که گردد مست دیداری
دراز آن شب نصیب کس شود چون وصل دلداری
سحر آهی که جوشد در هوای سیر گلزاری
گهر اشکی که غلطد در غبار حسرت کویی
حواس باطنی در هر طبیعت خفتهگی دارد
به بین هر صدف دُر بیسخن ناسفتهگی دارد
گره غنچه لبخند تبسم گفتهگی دارد
خم هر سطر سنبل صد جنون آشفتهگی دارد
دران گلشن مگر وا کرده از طومار گیسویی
شنو این نکتهها را اینکه از یارست یا از من
به وصف کیست دیدی ده زبان گردیده خود سوسن
صدای بلبلی از غنچه پیراهن درید از تن
نوای عندلیبان نگهت گل شد درین گلشن
مگر مینا به قلقل واشده صرف از لبِ جویی
مرا ناز پری رویی به آخر میبرد از جان
ز تن جان و ز جان آرامی و راحت ز این و آن
که چشم مست و نازش میکشد از چشمِ من طوفان
ز خواب بیخودی مشکلی که بردارم سر مژگان
به زیر سایهام دارد نهال ناز خودرویی
نمیدانم که این وصل است یا هجران که مینالم
به اشک چشم دامن پر ز یاقوت است این حالم
که باشد بختِ من بیدار و یا بالا شد اقبالم
چو گل امشب به آن رنگ آبرو برخویش میبالم
که پنداری به خاک پای او مالیدهام رویی
که خواهد خواند بعد از مرگ من این شعر و فردِ آخر
مرا از قوت دل یاقوت چشم و آه سرد آخر
رخ گلگون من از دست جوری گشت زرد آخر
به صد الفت فریبم داده امّا داغ کرد آخر
گل اندامی سمنبویی چمن رنگ شرر خویی
سخن کم کن تو ای «مسرور» ما از نکته افزودن
که یا باد خزان یا دست گلچین است در بودن
دو روزی بیش نبود غنچه سان این دامن آلودن
درین گلشن ز بس تنگ است بیدل جای آسودن
نه گردانید گل هم بی شکست رنگ پهلویی (۱۹)
مهارت او در فهم اشعار بیدل و ورود به قلمرو گستردۀ اندیشه و آثار آن بزرگوار، گاه موجب شگفتی و احتمالاً حسادت شعرای مشهور شده است. مسرور در این باره، به خاطرهای از مجلس مشاعره با حضراتی، چون؛ شایق جمال، صوفی عشقری، غلام محمد خان وفا و برخی دیگر از شعرای کابلی و تُرکستانی اشاره میکند و مینویسد: «بحث محفل شعرا و استخراج و تحلیل معمای اسم آقای «وفا»: در برج سرطان 1344 شمسی به جای سیادتپناهی جناب دانشمند محترم آقای شایق جمال با دیگر شعرای محترم کابل جناب صوفی صاحب عشقری و آقای غلام محمد خان وفا و بعضی از شعرای کابلی و ترکستانی که به عیات چشم شایق صاحب همه تشریف وجود آورده بودند سخن از رمز عالم وحدتالوجود در میان افتاد و جناب شایق معترض ماندن «مسرور» به قدم «بیدل» (رحمتاللٰهعلیه) گشتند که مرا جرئت نبوده «مسرور» چسان جسارت مینماید.
لهذا به قناعت خاطر شان به محفل به رسم ادب پرداخته و فوراً خامه را گرفته به استخراج اسم آقای «وفا» در افتادم و به لطف ایزدی کامیاب مطلب گردیده، بعد ختم این منظومه از حضّار آفرینها شنیده و دعاهای نیک و رضامندی جناب شایق را حاصل نمودم.» (۲۰) مسرور در جایی از این سرودۀ جوابیۀ خود گفته است:
بگفت بر قدم بیدل است پاماندن
مرا نه جرئت و مسرور را کجا ماندن
به طبع نازکش ازین سخن ملال رسید
ز بحث بس که چو نوبت به پرس و پال کشید
شدم به شرح قناعت که خاطر عالی
شود ز نازکی بحث اندکی خالی
بگفتمش تو ای بلبل رسای سخن
اگر که نیست مرا دست هم به پای سخن
به پیروی رسول است پای مسروری
به پایبوسی بیدل نبوده مقصوری
قدمگذاری ما بر قدوم پاک بود
سخنوری ز سخندان نه انفکاک بود
نبوده دعوی «مسرور» از بلندی کار
به پیروی سخن بوده رشتۀ اشعار
همان رموز که بیدل نموده استخراج
خدا(ج) به درد من زار هم نموده علاج
به او به نسخۀ آن فهم دانش اللٰه
مرا نسایخ دیگر نمود بس آگاه (۲۱)
فیالجمله باید گفت که میرزا عبدالرحمٰن مسرور، شخصیتِ توانا در فهم ابیات بیدل بوده و باید به گونۀ ویژه به معرفی و شناسایی این چهرۀ جاویدانیاد پرداخته شود.
نجرابی، عبدالسمیع رفیع نجرابی
عبدالسمیع رفیع از دهکدۀ بدخشی شهرستانِ نجراب است. وی بیشتر بهحیث یک آوازخوان معروف است و از شاگردان اختر شوکت در عرصۀ موسیقی غزل به شمار میرود و علاوه بر آن نزد شخصیتهایی، چون؛ علاءالدین خان، استاد حفیظ احمد خان و شاهنشاه کلاسیک استاد فتح علی خان در این عرصه زانوی تلمذ گذاشته است. با این وصف به اشعار بیدل نیز علاقۀ ویژهای دارد؛ تا به جایی که بیشتر از پانزده سال از عمرِ خود را صرف مطالعۀ دیوان میرزا عبدالقادر بیدل کرده است. او طی این مدت چهار مرتبه در عُرسهای بیدل به دهلیِ هند رفته و شب و روز خویش را با شیفتهگانِ بیدل در محافل و مجالسِ عارفانه سپری نموده است.
علاقه و اشتیاق رفیع به حضرت ابوالمعانی به اندازهای است که باری در سال 1380 در عالم خواب و رؤیا صد و سی بیت شعر در حضور بیدل سروده و سپس بعد از بیداری همۀ آنها را به روی کاغذ نوشته است. وی همچنان اثری تحت عنوان «حیرت آهنگ» در شرح ابیات بیدل دارد. (۲۲)
نجرابی، محمد شریف نجرابی
محمد شریف نجرابی از فعالان فرهنگی ولایتِ کاپیسا مقیم کشور انگلستان نیز از علاقهمندان بیدل است. وی زادۀ سال 1332هجری خورشیدی در نجراب بوده و بعد از طی مدارج تحصیلی، در شرکت هوایی آریانا و بانک انکشاف صادرات تا سال 1368 ایفای وظیفه نموده است. سپس از اواخر سال مذکور به پاکستان مهاجر شده و از 1372 به بعد در کشور انگلستان سکونت اختیار کرد و تا فعلاً در همانجا زندگی میکند.
وی بنابر علاقۀ خاصی که به اشعار و آثار حضرت ابوالمعانی دارد در سال 1401 هجری خورشیدی کتابی را زیر عنوان «تشریح و تفسیر گزیدهای از ابیات و غزلهای حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل» به رشتۀ تحریر در آورده و در کابل به چاپ رسانید. (۲۳)
این کتاب در زمستانِ سال 1403 در شهر کابل از سوی انجمن شاعران و نویسندگان ولایتِ کاپیسا و همکاری دوستِ گرانقدر، شاعر و منتقد توانا میر محمود بکتاش رونمایی و مورد نقد و ارزیابی قرار گرفت.
نتیجهگیریِ بحث و پیشنهاد
از آنچه تا حال گفته آمدیم، بر میآید که ولایتِ کاپیسا از جاهایی بوده که خوانشِ آثار بیدل و توجه به تشریح و تفسیر اشعار این سخنور بزرگ، در گذشته در آن به کثرت رواج داشته و شمار زیادی از اهالی این ولایت شامل علمای دینی، شعرا، اُدبا، صوفیه و عُرفا و سامعین به بیدل خوانی دلچسپی و علاقهمندی داشتهاند.
در آن دورهها بیشترینه مجالس بیدلخوانی خوانینِ صاحب ذوق و انجمنهای ادبی در قرا و قصبات مختلف ولایت کاپیسا تدویر میشد و علاوه بر آن شعرا و اُدبای این ولایت از گذشته تا امروز به بحث پیرامون اشعار و آثار بیدل پرداختهاند.
به این ترتیب فرضیۀ تحقیق مبنی بر اینکه رواج بیدلخوانی در میان مردم این ولایت شیوع زیادی داشته است، مورد تأیید قرار میگیرد. هرچند امروزه رواجِ بیدلخوانی در ولایتِ کاپیسا متأسفانه کمرنگ شده؛ منتها کاملاً از میان نرفته و من امید میبرم که دست اندرکارانِ عرصۀ زبان و ادبیات در این ولایت در نگهداری و پاسداشت از این میراثِ گرانبها از هیچ نوع سعی و تلاش دریغ نورزند.
سرچشمهها:
(1) محمدی، مصطفیٰ، فرهنگ عامیانۀ مردم کوهستان ولایتِ کاپیسا، اثر آمادۀ چاپ، صص ۵۹ – ۶۰
(۲) رویدا، احمدی، بیدلگرایان سدۀ سیزدهمِ افغانستان، کابل، انتشارات سعید، ۱۳۹۸، صص ۴۶ – ۵۱
(۳) خسته، خال محمد، یادی از رفتهگان «بیوگرافی عدهیی از شعرای کشور»، کابل، ناشر «ندارد»، ۱۳۴۴ هجری خورشیدی، صص ۷۹ – ۸۰
(۴) کتیبۀ مزار مرحوم ملک عبدالقادر خان مشهور به کرنیل قادر جان، واقع روستای اشترگرام از توابع شهرستانِ حصۀ اول کوهستان.
(۵) اظهارات شفاهی سرمحقق استاد عبدالصابر جنبش (۷۳ سالۀ ۱۴۰۳) عضو علمی بازنشستۀ اکادمی علومِ افغانستان.
(۶) پوهنیار، سید مسعود، ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان، جلد دوم، پشاور، مرکز نشراتی میوند، ۱۳۷۹ هجری خورشیدی، ص ۲۵۹
(۷) کتیبۀ مزار مرحوم عبدالاحد زاهر قادری، واقع روستای اشترگرام از توابع شهرستانِ حصۀ اول کوهستان.
(۸) اظهارات و معلوماتِ شفاهی استاد شاه مقصود بهگام (۶۰ سالۀ ۱۴۰۴) ، فرزند مرحوم میرزا محمد عَلَم خان.
(9) اظهارات و معلوماتِ شفاهی استاد محمد فاضل پویش (۶۶ سالۀ ۱۴۰۴) آمر اسبق کتابخانۀ دانشگاه البیرونی در ولایتِ کاپیسا.
(۱۰) اظهارات و معلوماتِ شفاهی الحاج دکتور محمد اکرم خاموش ( ۷۱ سالۀ ۱۴۰۴) رییس انجمن شاعران و نویسندهگان ولایتِ کاپیسا.
(۱۱) اظهارات و معلوماتِ شفاهی استاد شاه مقصود بهگام، همان منبع.
(12) سوانح مرحوم مدیر عبدالبصیر بینش به قلم احمد بشیر غفوری برادرزادۀ آن مرحوم.
(13) اظهارات و معلوماتِ شفاهی استاد محمد فاضل پویش، همان منبع.
(14) خاموش، محمد اکرم، آهنگ دل (مجموعۀ شعر)، کابل، انجمن شاعران و نویسنده گان ولایتِ کاپیسا، 1400 هجری خورشیدی، صص ۷۳ – ۷۴
(15) اظهارات شفاهی پوهاند استاد دکتور رسول رهین فرزند مرحوم میرزا محمد عیسیٰ خان خمزرگری (86 سالۀ 1404) مقیم کشور سویدن.
(16) جنبش، عبدالصابر، سیری بر دیوان قلمی غفوری، مجلۀ کتاب، شمارۀ ۹، ۱۳۸۵ هجری خورشیدی، ص ۹۰
(17) مسرور، میرزا عبدالرحمٰن، دیوانِ قلمی اشعار، موجود نزد فرزندش معلم متقاعد عبدالمتین مسرور، ص ۵۳
(18) بیدل، ابوالمعانی میرزا عبدالقادر، کلیّات اشعار، جلد اول، به اهتمام خال محمد خسته، کابل، مطبعۀ معارف، 1341 هجری خورشیدی، ص 1138 (بخشی از بیت های این غزل بیدل با نسخۀ مولانا خال محمد خسته متفاوت است و امکان دارد، از نسخۀ دیگری اقتباس شده؛ یا حتی بخشی از یک غزل متفاوت بیدل باشد. (واللٰه اعلم))
(19) مسرور، میرزا عبدالرحمٰن، دیوانِ قلمی اشعار، همان اثر، صص ۵۵ – ۵۷
(20) مسرور، میرزا عبدالرحمٰن، دیوانِ قلمی اشعار، همان اثر، ص ۸۵
(21) مسرور، میرزا عبدالرحمٰن، دیوانِ قلمی اشعار، همان اثر، ۸۸ – ۸۹
(22) احمدی، رویدا، بررسی زندهگی و اشعار بعضی از شاعران معاصرِ کاپیسا، کابل، انتشارات سعید، 1398 هجری خورشیدی، صص 81 – 86
(23) نجرابی، محمد شریف، تشریح و تفسیر گزیدهیی از ابیات و غزلهای حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل، کابل، نشر: نویسنده، 1401 هجری خورشیدی، ص: پوش کتاب.