نویسنده: عبدالحفیظ منصور
به من دستور داده شد، تا در بارهی ریشههای علم ستیزی گروه طالبان چیزی بگویم، پرسشی در ظاهر ساده و تکراری اما پر مساله! برای آنکه برداشتهای خود را غنی و پخته بسازم، پرسش مذکور را به پنجاه تن از دوستان صاحبنظر غرض نظرخواهی فرستادم، این دوستان شامل تحصیل یافتههای مدارس دینی، سیاست ورزان، دانشگاهیان و روزنامه نگاران می شوند، که در گوشه و کنار عالم پراکنده اند.
لطف و شفقت دوستان از یکسو، کمال فناوری جدید از جانب دیگر باعث آن شد که در فرصت کوتاه نظر عزیزان برسد که از این بابت از همه دوستان گرانقدر سپاس گزارم.
در یک جمع بندی کلی همهی این نظریهها در چهار دیدگاه فشرده شده می تواند، که عبارتند از:
دیدگاه نخست: برداشت دینی
از دید عنایت الله شاداب و عبدالمالک ضایی، اثر آموزشهای دینی در امر علم ستیری گروه طالبان پر رنگ است، از دید آنها در نزد گروه طالبان نظر فقها بر قرآن و حدیث چربی دارد، لذا گروهطالبان بجای رجوع به قرآن و حدیث به آرای فقها پیشین تمسک میجویند، که آن نظریهها هر یکی در شرایطی وضع شده است که به هیچ وجه حکم جاودانی ندراد. در این مورد صدیق الله توحیدی، که دانش آموخته علوم دینی است، میگوید علم از نظر طالبان منحصر به علوم دینی میباشد و به سخن او در مجالس گروه طالبان حکم این بیت جاری و ساری است:
علم دین فقه است، تفسیر و حدیث
هرکه خواند غیر آن گردد خبیث
کمال الدین حامد، میگوید علوم از نظر علمای دیوبندی به دو دسته علم معاش و علم معاد تقسیم میشود.
از دید آنها کسب علم معاش مباح است، اما اطاعت از امیر واجب میباشد، بدین ترتیب علومی که در امر اطاعت از امیر خدشه وارد نماید، باید ترک گردد.
فدامحمد پیکان نیز اثر قرات دینی گروه طالبان را در امر علم ستیزی آن گروه موثر میداند. و او معتقد است که از همین ناحیه بود که در سالهای جهاد شماری از مجاهدین نیز دست به مکتب سوزی و معلم آزاری زدند.
دیدگاه دوم: فرهنگی اجتماعی
این دیدگاه را فرهنگی اجتماعی نام مینهم، مراد آن است که شماری از صاحب نظران”علم ستیزی” گروه طالبان را برآمده از فضای فرهنگی اجتماعی منطقه میدانند.
گروه طالبان در فضای عاری از ریا کاری و مصلحت اندیشی بدین امر دست یازیده اند و اعتقاد دارند که با این شیوه میتوانند، افغانستان- خراسان را به سمت و سوی مطلوب سوق دهند. از دید این دسته اثر حیات قبایلی، را بر آموزههای دینی موثر میشمارند. از دید آنها انسان بدوی و قبیله نشین باعینک بدویت به آموزههای قرآنی مینگرد و از آن نتایج خشک، راکد و و ارتجاعی بیرون میدهد.
هجرت الله جبریلی، بدین باور است که زندگی قبایلی ایستا و راکد است، با هر تغیر و تحول سر ناسازگاری دارد و آن را فساد آور میداند. از این رو با هر اقداماتی که زندگی را متحول سازد سر عناد و خصومت دارد. عزیز احمد حنیف، شمس الحق آریانفر، محمدشعیب صیقل، فاطمه گیلانی، حسین ارشاد، فرامز تمنا، حسین جعفری و شماری دیگر از این نظریه طرفداری میکنند.
دیدگاه سوم: سیاست اندیش
چهل درصد از کسانی که در این نظرخواهی سهم گرفتند، علمستیزی گروه طالبان را یک امر سیاسی میپندارند نه یک برنامهی اصیل و واقعی. اما در شرح و چگونگی آن خرده تفاوتهای در میان نظریههای آنها دیده میشود، که هریک از آنها قابل دقت میباشد. این خرده نظریهها به سه صنف ذیل جا میگیرد:
- محمد سالم احمدی بدین باور است که علمستیزی گروه طالبان برنامهی حساب شده است، و بدین طریق میخواهند از جامعهی جهانی امتیاز کسب نمایند. از نظر او نه آموزشهای دینی در این راستا مقصر است و نه قبلیه نشینی! اما زمانی از وی خواسته شد تا ادعای خود را با ذکر شواهد واستدلال مستند سازد، توفیق چندانی در این رابطه نداشت.
- زلمی نشاط میگوید، گروه طالبان ضد علم نیستند، بلکه آنها ادارهی را پیش میبرند که خاصیت “توتالیتر” و ” فاشیستی” دارد. نظامهای توتالیتر یک سری دساتیری را اعمال میدارد، تا همهی جامعه را طبق نظر خود یکسان سازد، تفاوت را از میان بردارد و در فرجام گله تربیت نماید. بانو انیسه شهید نیز مشابه آن نظر دارد و میگوید: اعضای ردهی پایین گروه طالبان بیسواد اند و از جایی خبر ندارند، اما سران آنها تفاوت علم و جهل را درک میکنند، آنها میدانند که علم تحول می آفریند و این تحول سلطه و حاکمیت آنها را به مخاطره میافگند، لذا دشمنی گروه طالبان با علم ریشه و اساس سیاسی دارد.
- محمد یونس قانونی در پاسخ به این سوال، در میان چندین عامل روی مشورتها و تلفیقات، القاعده در این راستا حساب باز میکند. از دید ایشان القاعده با نفوذی که در میان گروه طالبان دراد، این گروه را به اعمال سیاستهایی وا میدارد که باعث انزوای بیشتر گروه طالبان در سطح جهانی و مردم افغانستان-خراسان گردد. قانونی معتقد است که انزوای گروه طالبان آن گروه را مجبور میسازد تا به القاعده بیشتر تکیه بدارد. از نظر نویسنده، این ادعا نیز اسناد و شواهد کافی در اختیار ندارد و تنها در محافل غربیها گاه گاه مطرح میشود تا بدین بهانه آمریکا و متحدانش به حمایت از گروه طالبان بپردازند، تا از لغزیدن گروه طالبان به دامن القاعده پیشگیری نمایند.
دیدگاه چهارم: روانی
محمد امین احمدی از میان عوامل گوناگون، عامل روانی را نسبت به همه برجسته میسازد، از دید ایشان علمای سنتی سالها زندگی فقیرانهای داشته و در میان قبایل پشتون زندگی حقارت آمیزی داشتند و اکنون با اعمال چنین سیاستهایی عقدههای خود را تخلیه میکنند.
فضل احمد معنوی نیز عقدههای سرکوب شده گروه طالبان را در این راستا دخیل میداند. در تایید این نظر، اولیوروا فرانسوی در کتاب ” اسلام و نوگرایی سیاسی در افغانستان” مینویسد، تا قبل از جهاد ملاها در جنوب افغانستان چنان حقیر به حساب میآمدند که در جرگههای قومی حق اشتراک نداشتند، و در شرق افغانستان حق حضور در جرگههای قومی را داشتند، ولی حق رای نداشتند، که این امر جایگاه فرو دست ملاها را در میان قبایل پشتون بیان میدارد.
نتیجه
در آغاز فکر میکردم، علم ستیزی گروه طالبان تنها حاصل زندگی بدوی آنها است و دیده شد که شماری دیگر نیز همین گونه میاندیشیدند، اما کسانی هم بودند که نظریات متفاوت و جذابی ارایه کرده اند.
این بحث به ظاهر عام و ساده ثابت کرد که برای شناخت پدیدهی گروه طالبان جای بحث و فحص فراوان خالی است و هنوز دلایل کافی برای سیاستهای علم ستیزانهی گروه طالبان ردیف نشده است و ما در ابتدای راه قرار داریم.
به زبان ساده تا زمانیکه منشا درد شناسایی نشود، علاج آن میسر نمیباشد. با ذکر این مثال میخواهم بگویم که برای مقابله با سیاستهای علم ستیزانهی گروه طالبان نیاز به ریشهیابی آن داریم، در غیر این صورت هر تجویزی پا در هوا و بی نتیجه خواهد بود. این عنوان میتواند مسالهی باشد، برای پژوهشگران جوان که در بارهی آن به تحقیق بپردازند و گره ناگشوده را بگشایند.